ساعت 5:15 صبح با صدای گوشنواز آلارم هماتاقیم از خواب ناز بیدار شدم و به محض بیدار شدن تمام خویشاوندان این انسان فهمیم اعم از سببی و نسبی رو مورد لطف و عنایت قرار دادم. بعد از چند دقیقه انتظار که شاید آقا خودش با صدای گوشیش بیدار شه و این صدای شوم رو قطع کنه کاملا ناامید شدم و طی یک حرکت بس جوانمردانه جهت رفاه حال سایرین برای لحظاتی از تخت نازم دل کندم و پا شدم گوشی این دوست عزیزتر از جان رو خفه کردم!
برگشتم به آغوش یار با وفام و یارم با صدای جیرجیر بهم خوشآمد گفت(منظور تخت است که با وفاتر از آن به عمرم ندیدم) تا ادامه خواب نازمو برم، خروس خونه همسایه طی یک حرکت شدیدا ناجوانمردانه و غیراخلاقی شروع کرد به قوقولی قوقو کردن :|
لطف و عنایت بیپایانم نصیب خویشاوندان آقا خروسه و صدالبته خود خوشصداش هم شد!
بعد از نیم ساعت بالاخره خوابم برد و حدود ساعت هشت با شنیدن صدایی عجیب و پیوسته بیدار شدم و دیدم که آلارم یکی دیگه از دوستان داره گوشنوازی میکنه و یاد این جمله افتادم که میگه:
تاریخ تکرار میشود و نفهمی و بیفرهنگی انسانها تکرارتر :/
نکته اخلاقی: خونتون خروس نگه ندارید :))
درباره این سایت